یکی از مقاطع تاریخی که نقش سرویسهای مخفی پررنگ و قابل تامل است برههای است که در آن اسماعیلیان اقتدار داشتهاند. آنها که در واقع گروهی از شیعیانی بودند که تا امام ششم شیعیان را قبول داشته و پس از امام صادق فرزندش اسماعیل را به عنوان امام میشناخته و قائل به امام موعودی بودند که در اول هفده رمضان سال ۵۵۹ قمری که همان حسن صباح بود (ادعای) ظهور کرد و معتقد بود او آخرین امام موعود جهانیان است و پس از او حجت هایی وجود دارند و امامی نخواهد آمد.
با مطالعه تاریخ در مییابیم که اوج اقتدار اسماعیلیان در زمان حسن صباح بود و در طول تاریخ هیچ گاه اقتداری را که اسماعیلیان در زمان او داشتند به دست نیاوردند.
آنچه در این مقاله میخوانید
طبقات اجتماعی اسماعیلیان
اجتماع اسماعیلیان دارای نظم و رسم خاصی بود. آنها به طور کلی به دو گروه مادون و مافوق یا زیردست و زبردست تقسیم میشدند که البته هر زیردستی، زبردسی داشت و هر مادونی، مافوقی و هر زبردست و مافوقی، خود زیردست و مادون دیگری بود که به حسن صباح ختم میشد. اما طبقات اجتماعی آنها دارای پنج رتبه یا جایگاه بود که عبارت است از:
- داعی
- داعی بزرگ
- ٣.فدومی یا فدایی
- فدائیان مطلق
- رفقا
داعی در واقع سمت استادی داشت، داعی بزرگ استاد بزرگ بود که مانند حاکم منطقهای مقتدر و مستقل عمل میکرد.
فدایی سربازان و نظامیان بودند. فدائیان مطابق افراد از جان گذشتهای بودند که در مکانی دور و مخفیانه آموزشهای جنگهای چریکی، اطلاعاتی، ترور و… میدیدند.
رفقا مردم عادی و شهروندان دارای کیش باطنی بودند البته هر مرد اسماعیلی که خودش را به عنوان باطنی معرفی میکرد، با توجه به آموزشهای نظامی یک سرباز محسوب میشد و همیشه آماده نبرد و دفاع بود.
بلندمرتبهترین طبقه اسماعیلیان داعیان بزرگ بودند که برجستهترین مکان معنوی را معمولا به خود اختصاص دادند و تنها حسن صباح بود که بر داعیان بزرگ اشراف داشت و فقط یک بار یکی از داعیان بزرگ به نام ابوحمزه کفشگر که خدمات بینظیری به این کیش نمود و باعث اقتدار اسماعیلیان شد، از طرف حسن صباح به عنوان داعی نخست انتخاب شد.
فدائیان مطلق، سیستم جاسوسی اسماعیلیان و مسئولین ترور
پیچیدهترین طبقه اسماعیلیان فدائیان مطلق بود که داستانهای عجیب ولی واقعی در مورد آنها وجود دارد که حیرت انگیز است.
اگر چه تمام باطنیان به مسائل امنیتی و اطلاعاتی آگاهی نسبی داشتند و به واسطه خطرات و دشمنان بسیاری که به خون آنها تشنه بودند احاطه شده بودند، از این رو مجبور بودند پوششهای اطلاعاتی و امنیتی را رعایت نمایند و با مسائل اطلاعاتی آشنایی پیدا کنند. ولی فدائیان مطلق، مأموران اقدام سرویسهای مخفی جاسوسی و ترور به شمار میرفتند. این گروه در واقع جاسوس و اقدام را با هم داشتند. شعبهای که در KGB مخصوصا تا قبل از فروپاشی شوروی و به ویژه دوران جنگ سرد نقش محوری داشت، بسیار شبیه به فدائیان مطلق دوران حسن صباح بود.
با توجه به دشمنان زیادی که این کیش برای گسترش و فراگیری بین سایر مسلمانان داشت، موجب شد حسن صباح گروهی را به عنوان فدائیان مطلق تربیت کند که از بین فدائیان انتخاب و برای تعلیمات تکمیلی به قلعه طبس فرستاده میشدند.
اسماعیلیان دارای قلعههای مستحکمی بودند که برخی از آنها میتوانست تا چند سال در مقابل دشمن مقابله نمایند؛ زیرا آن قلعهها طوری تجهیز بودند که میتوانستند در زمستان آب، برف و باران را در آب انبارهای خود ذخیره نمایند و همچون سیلوهایی برای ذخیره غلات در آنها تعبیه شده بود و در دامنه برفی کوههایی که آن قلعهها در قله آن ها وجود داشتند امکان کشت و زرع و دامپروری وجود داشت.
قلعه طبس محل آموزش مخوفترین جاسوسان ایران
اما قلعه طبس به نوعی یک قلعه ویژه بود که به علت ارتفاع بسیار زیاد و رفیع، مستحکمترین و دور از دسترسترین قلعه به شمار میرفت اما امکان کشت و زرع در اطراف آن وجود نداشت. اقلام مورد نیاز را از بیرون خریداری و در آن ذخیره میکردند. قلعه طبس محل آموزش فدائیان مطلق بود که توسط داعی بزرگ و فرمانده قلعه شیرزاد قهستانی پرورش مییافتند تا برای مأموریتهای خطیر آماده شوند.
آنها در این قلعه از نظر روحی و جسمی آمادگی لازم برای مأموریتهای خاصی که اغلب، ترور دشمنان کیش باطنی (اسماعیلی) بود را پیدا میکردند. فدائیان مطابق به تعلیمات نظامی و ورزشی پرداخته و ساعاتی را نیز به یادگیری احکام و علوم دینی میگذرانیدند. آنها بر اساس مأموریتی که داشتند به اسراری نیز دسترسی پیدا میکردند و یک قسمت اساسی مأموریت آنها هم دسترسی به اسراری بود که برای توسعه کیش خود و دفاع از اتباع خود که عموما در معرض تهاجم بودند، لازم داشتند.
اسماعیلیان دارای شبکههایی خبررسانی محلی بودند که اخبار مهم را به داعی بزرگ سرزمین خود میرسانیدند. در واقع تمام مردان اسماعیلی به فنون جاسوسی و رزم آشنا بودند. داعی بزرگ منطقه با مرکز قدرت کیش خود یعنی الموت در ارتباط تنگاتنگ بود و این ارتباط توسط پیکهای تیزپا و فدائی و همچنین کبوتران نامه بر اخبار و اطلاعات را رد و بدل میکرد که گاهی این اطلاعات با رمز انتقال مییافت اسماعیلیان در چندین منطقه ایران دارای قلعههای مستحکم بودند که برخی از آن قلعهها از سدههای گذشته بر جای مانده که مورد استفاده قرار میگرفت و برخی دیگر بنا به ضرورت ساخته شدند.
در برخی از این قلعهها اسماعیلیان با خانوادههایشان زندگی میکردند و در بعضی دیگر که بیشتر شبیه پادگان بود فقط مردان و جنگجویان زندگی میکردند.
قوانین و شرایط بسیار سخت سرویس جاسوسی اسماعیلیان
وقتی قرار بود دشمنی کشته شود حسن صباح نامهای با پیک مخصوص و سریع به قلعه طبس که محکمترین و مرتفعترین قلاع بود میفرستاد و اطلاعات مهم و لازم را برای او مینوشت. فرمانده قلعه جوانی را که مناسب این مأموریت تشخیص میداد آماده انجام این مأموریت میکرد. آن جوان نباید ساکن منطقه هدف میبود چرا که با توجه به نام مستعاری که برایش انتخاب میشد از نظر شکل ظاهری هم نباید شناخته میشد چرا که هر فردی در شهر خودش آشنایان و اقوامی دارد.
جوانان فدایی داوطلبی که برای فدایی مطلق شدن و پس از معرفی یک داعی بزرگ به قلعه طبس میرفتند، پس از ورود به قلعه توسط فرمانده، آمادگی لازم برای انجام مأموریت را به دست میآوردند و اولین کاری که میبایست انجام می پذیرفت اجازه برای خواجه شدن و منقطع النسل شدن بود.
به عقیده آنها جوانی که باید آمادگی کامل برای انجام قتل دشمنان داشته باشد باید از هوای نفس دوری کند و این موضوع جز با خواجه شدن مسیر نیست. آنها بیضههای جوان را با عمل جراحی جدا میکردند و با داروهای مخصوصی که خود بیمار را مداوا میکردند و به دیگر سرزمینها صادر مینمودند، مورد معالجه قرار میدادند. آن جوان دیگر به جنس مخالف میلی نداشت و تقریبا همیشه مأموریتها را با موفقیت به اتمام میرسانید. فقط در یک مورد با مقاومت جوانی مواجه شد که آن جوان نتوانست مأموریت خود را انجام دهد و توسط فدایی مطلق دیگری کشته شد.
فدائیان مطلق پس از آن که به شهری میرسیدند، نیازمند کمک مالی یا معنوی همکیشان بودند لذا نزد داعی بزرگ آن خطه رفته، با ارائه رمزی که شامل نوشتهای میشد، از او کمک دریافت میکردند و مأموریت خود را حتی به داعی بزرگ آن منطقه که برجستهترین شخص کیش آنها بود و برای آنها اهمیت فراوانی قائل بودند، نمیگفتند.
اسماعیلیان با بهرهگیری از سرویسهای مخفی و جاسوسی و همچنین ترور دشمنان، قدرت فراوانی به دست آوردند و با این روند، توانستند مدت زیادی با توجه به دشمنان خود دوام آورند و کیش خود را گسترش دهند. اما پس از حسن صباح با توجه به ناکارآمدی و نالایق بودن زمامداران به تدریج سست شدند و توسط هلاکوخان مغول تمام قلعه های آنان اشغال شد و شکست خوردند.
اگرچه سازمان و رئیس خاصی مسئولیت سرویس اطلاعاتی اسماعیلیان را برعهده نداشت اما با توجه به خطرات فراوانی که در کمین مردم این کیش بود آحاد مردم تا حدوی واقف به علوم امنیتی و اطلاعاتی بودند و داعیان بزرگ منطقه، مسئول امنیت آنها به شمار میآمدند. بزرگ قلعه طبس مسئول سرویس ترور محسوب میشد و جوانان این قلعه از افراد پاکباخته و عالم به علوم مربوط به ترور سرویس های مخفی بودند.
سرویس جاسوسی اسماعیلیان یکی از قویترین سرویسهای جاسوسی در تاریخ جاسوسی به حساب میآمده است. در صورت تمایل به تاریخچه جاسوسی میتوانید مقاله تاریخچه جاسوسی را که به زحمت فراوان سایت از همه چی تولید شده است را مطالعه نمائید.