مرگ از گذشته برای انسانها پدیدهای غریب و غیرقابل درک بوده، بسیاری از افراد نمیتوانستند با اندوه حاصل از مرگ عزیزانشان کنار بیایند و همواره به دنبال راهی برای غلبه بر مرگ بودند. در طول تاریخ هم بسیاری از افراد به دنبال اکسیر حیات میگشتند. چنین عطشی همواره در انسان برای غلبه بر مرگ وجود داشته است.
مرگ توقف دائمی و برگشت ناپذیر همه عملکردهای زیستی یک موجود زنده تعریف میشود. اما آیا مرگ واقعا همین است؟ اگر تنها فعالیتهای زیستی شخص را معیار مرگ در نظر بگیریم آن وقت زامبیها هم زنده در نظر گرفته میشوند؟
شاید بتوانیم مرگ را در دو حال در نظر بگیریم، اول زمانی که مغز آسیب جدی دیده ولی بدن هنوز زنده است. یعنی آنچه برای افراد مرگ مغزی رخ میدهد. دوم زمانی که بدن ما از بین میرود اما هنوز مغز و هوشیاری ما از بین نرفته است و شاید بتوانیم با منتقل کردن مغز یا هوشیاری به بدن جدید یا ترمیم همین بدن به حیات ادامه دهیم.
آنچه در این مقاله میخوانید
زامبیها از کجا آمدهاند؟
همه ما با زامبی ها آشنا هستیم، اجسادی که بیدار شده اند و اشتهای بسیار زیادی برای گوشت تازه دارند. زامبیها در فرهنگ عام، فیلمها، سریالها و داستانها حضور پر رنگی دارند اما آیا زامبیها واقعا وجود دارند؟ شاید این سوال را بارها از خودمان پرسیده باشیم اما پیش از پاسخ به این پرسش باید مشخص کنیم که مرگ را چه چیزی تعریف میکنیم؟ و موجود زنده را چطور از بقیه موجودات غیر زنده تفکیک میکنیم.
مفهوم مرگ و زندگی برخلاف آن چه در تصور ما وجود دارد، بسیار پیچیده است. با پیشرفت علم و تکنولوژی این مسئله پیچیدهتر هم شده است. بحثهای مثل انتقال خودآگاهی، آپلود مغز انسان روی کامپیوتر، اعضای مصنوعی و ایمپلنتهای متصل به سیستم عصبی که در سالهای اخیر مطرح شده مفهوم مرگ و زندگی را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
اگر فکر می کنید زامبی ها از تازه واردهای دنیای هیولاها و موجودات عجیب هستند، سخت در اشتباهید. باستان شناسان در کاوشهایی که داشتند متوجه شدند در یونان باستان اجساد را به همراه سنگها و اجرام سنگین دیگر دفن میکردند. هدف از این کار جلوگیری از احیای مجدد اجساد مرده بوده است.
وودو و زامبیها
وودو آیینی است که در برخی از کشورها آفریقایی و همین طور کشورهای آمریکای جنوبی به واسطه بردهها آفریقایی گسترش پیدا کرده است. امروزه بسیاری از افرادی که پیرو آیین وودو هستند، معتقدند که زامبیها افسانهای هستند، اما برخی هم معتقدند که زامبیها همان افرادیاند که به دست یک بوکور (متخصص وودو) احیا شدهاند. بوکورها از ترکیب گیاهان، برخی ماهیها و صدفها پودری را می سازند که امروز می دانیم حاوی مقادیری از سم تترودوتوکسین، است.
مقدار اندک این سم میتواند باعث علائمی مثل و گیجی، دشواری در راه رفتن و تنفس شود. اما دزهای بالاتری از این سم میتواند باعث فلج و به کما رفتن فرد شود. سال ۱۹۹۷ مقاله ای در مجله پزشکی انگلیس «لانست» به سه مورد اشاره می کند که تحت تاثیر همین پودر دچار حالتی شبیه به مرگ شده اند و بعد از مدتی از گور برخاسته اند.
تعریف مرگ چیست؟ ما چه چیزی را به عنوان مرگ در نظر میگیریم؟
بودن یا نبودن تعریف مرگ شاید ساده به نظر برسد، مثل آن چه در فیلمها میبینیم، شاید با گرفتن نبض بتوان زنده یا مرده بودن کسی را تشخیص داد. تعیین مرگ از نظر پزشکی ممکن است به این سادگیها نباشد؛ به خصوص تعیین زمان مرگ در پزشکی کار ساده ای نیست، زیرا عملکردهای حیاتی بدن با هم و در یک زمان از کار نمیافتند.
مثلا در افرادی که دچار مرگز مغزی می شوند، اعضای بدن کامل سالم است و به درستی کار میکنند. در این شرایط چطور به اطمینان میرسیم که شخص دچار مرگز مغزی شده است؟ شاید عجیب باشد اما معیار مرگ از نظر پزشکی تا سال ۱۹۶۸ مشخص نبود. در بیمارستانها زمانی مرگ تایید میشد که قلب و دستگاه تنفسی از کار بیفتند.
سال ۱۹۶۸ یک کمیته در دانشکده پزشکی هاروارد به اصطلاح معیارهای جدیدی را برای اعلام مرگ تدوین کرد، عبارت «مرگز مغزی» از همین جا وارد ادبیات پزشکی شد. در تلاش برای یکپارچه سازی بیشتر تعریف مرگ در شرایط بستری در سال ۱۹۸۱، کمیسیون بررسی مشکلات اخلاقی در پزشکی و تحقیقات زیست پزشکی و… را مورد بررسی قرار داد و «قانون هماهنگ تعیین مرگ» را تصویب کردند.
بر اساس این قانون توقف برگشت ناپذیر دستگاه گردش خون یا تنفس یا توقف برگشت ناپذیر عملکردهای مغز از جمله ساقه مغز دلیل قطعی بر مرگ است. هر چند که سلولهای بدن و ارگانها بدن زنده و در حال کار باشند. شاید برایتان جالب باشد با عجیبترین مرگها جهان آشنا شوید، پس پیشنهاد میکنیم عجیبترین مرگهای تاریخ را مطالعه کنید.
شیمی و فیزیک مرگ
هر چند تعریف پزشکی از مرگ کم چالش برانگیز است، اما می توان آن را در یک جمله خلاصه کرد: «توقف برگشت ناپذیر عملکردهای حیاتی» با این همه ممکن است بسیاری از بخش های بدن شما زنده باشد اما کلیت جسم دیگر زنده نباشد. اما مرگ را از نظر ترمودینامیکی میتواند توانایی بینظم کردن محیط در نظر گرفت.
حیات هر موجود زنده نیاز به یکپارچه نگهداشتن بدن و عملکردهای حیاتی آن دارد. پس اگر یک موجود زنده را یک سیستم ترمودینامیکی در نظر بگیریم، تا زمانی که این سیستم برای یکپارچه نگهداشتن خود تلاش میکند یک سیستم زنده خواهد بود. از دیدگاه شیمیایی مرگ را میتوان وقتی فعالیتهای شیمیایی متوقف شود در نظر گرفت. شیمی و فیزیک هیچ کدام به ما پاسخ دقیق از مرز بین مرگ و زندگی نمیدهند.
حتی زیست شناسی و بیوشیمی هم نمیتواند مرگ و زندگی یک موجود پیچیده مثل انسان را تعریف کند. شاید بتوانیم مرزی بین ساختارهای شیمیایی و حیات سلولی پیدا کنیم اما هیچ کدام از این علوم نمیتوانند مرز مرگ و زندگی یک موجود پیچیده مثل انسان را مشخص کنند. برخی ها معتقدند که مرگ را باید پایان آگاهی در نظر گرفت، اما بسیاری از موجودات زنده را میشناسیم که در تعریف خوداگاهی نمیگنجند، حتی یک انسان در حالت کما یا بیهوشی ممکن است درجه پایانی از خودآگاهی را داشته باشد.
می خواهم زنده بمانم
گزارش های زیادی از افرادی وجود دارد که تصور میشده آنها مردهاند اما بعد از مدتی به زندگی برگشتهاند. حتی موردهایی وجود داشته که بعد از چند روز فرد به زندگی بازگشته است. از اواسط قرن ۱۸ میلادی بسیاری از مردم از زنده به گور شدن میترسیدند. چون معیار دقیقی برای مرگ وجود نداشت، پزشکان تلاش میکردند در موردهایی که اطمینان از مرگ نداشتند، با ریختن سرکه یا فلفل در دهان مرده آن را آزمایش کنند. حتی چیزی مثل ایست قلب یا توقف تنفس هم نمی تواند دلیلی بر مرگ باشد.
احیای قلبی ریوی (CPR) روزانه جان بسیاری از افراد را از مرگ قطعی نجات میدهد. شاید روزی روش احیای جدیدی بتواند انسان را از مرگهای دیگر نجات دهد. با این حال مرگ به سراغ همه ما خواهد آمد. هر چقدر آن را به عقب بیندازیم.
زامبیهای واقعی
کلمه زامبی در سال ۱۸۰۰ وارد زبان انگلیسی شد و عبارتی مشابه از فرهنگی مردم هائیتی به معنای شبح، ریشه اصلی این کلمه است. شاید جالب باشد بدانید که مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای ایالات متحده، در سایت خود بخشی را برای شرایط اضطراری مقابله با زامبیها و توصیهها لازم در این باره دارد.
هر چند که مسئولان این سازمان گفتهاند این کار یک سوء استفاده از ترس مردم از زامبیها برای آمادگی آنها در شرایط اضطراری بوده اما این موضع نشان از ریشه باور به مردگان متحرک در بین مردم دارد. شاید یافتن زامبیها و مردگان متحرک مشابه آن چه در فیلمها میبینیم غیرممکن باشد. اما می توانیم موجوداتی را پیدا کنیم که کنترل مغز آنها در اختیارشان نیست و نیروی دیگری از بدن آنها استفاده می کند.
زامبیهای دنیای واقعی
مورچههای زامبی
قارچ Ophiocordyceps بیش از ۲۰۰ گونه دارد، برخی از گونههای این قارچ میتوانند برای موجودات زنده خطرناک باشند. این گونه از قارچها حشرات را مورد هدف قرار میدهند. بعد از آلوده شدن حشره، قارچ کنترل ذهنتان را به دست میگیرد تا حشره دیگری کنترلی روی بدن خود نداشته باشد. یکی از گونه های این قارچ «مورچه های نجار» را هدف قرار میدهد. این قارچ مورچهها را مجبور می کند تا از پوشش گیاهی بالا رفته و برگها را گاز بزنند. بعد از رشد و تکثیر قارچ در بدن مورچه، از ارتفاعی که مورچه قرار دارد قارچ خود را پخش میکند تا حشرات بیشتری را درگیر کند.
عنکبوتهای زامبی
گونهای از زنبورها هستند که میتوانند کنترل بعضی از عنکبوتها را به دست بگیرند. Zatypota میتوانند تخمهای خود را روی بدن این عنکبوتها قرار دهند. بعد از آن روی این زنبور شروع به تغذیه و کنترل رفتار عنکبوت میکند. این نوع عنکبوتها محل زندگی خود را رها میکنند تا در جایی دورتر شرایط را برای به دنیا آمدن زنبور جدید فراهم کنند.
گیاهان زامبی
در سال ۲۰۱۴ محققان انگلیسی دریافتند که نوعی باکتری به نام «فیتوپلاسما» میتواند رفتار برخی گیاهان را کنترل کند. این باکتری که از طریق حشرات در بین گیاهان پخش میشود برای این که بتواند توجه حشرات بیشتری را به سمت گیاه جذب کند، گیاه را مجبور میکند تا به رنگ صورتی گل بدهد تا حشرات بیشتر به سمت آن جذب شوند.
نمونههای زیادی از این دست وجود دارد. جایی که میکرو ارگانیزمها یا موجودات دیگر رفتار یک موجود دیگر را کنترل میکنند. در بدن ما هم تعداد زیادی باکتری زندگی میکنند. این قدر تعداد این باکتریها زیاد است که این سوال را برای محققان به وجود آورده، «این بدن ماست یا بدن آنها؟»
تحقیقات جدید نشان میدهد، فعالیت و ترکیب میکروبیوم بدن انسان علاوه بر تاثیرات روی فعالیتهای بدن میتواند روی خلق و خو و روحیات فرد نیز موثر باشد. با این حساب آیا ممکن است انسان ها هم به واسطه یک ویروس یا باکتری به زامبی تبدیل شوند؟